خاطره ای از "سرهنگ خلبان حسن فرحی خواه"
آن روز 9 ساعت پرواز عملیاتی داشتیم و از نظر پروازی رکورد جدیدی زده بودیم . برای آنکه زمان را از دست ندهیم حتی هلیکوپتر را بدون آنکه خاموش کنیم سوخت می زدیم و بلافاصله به پرواز در می آمدیم. من لیدر تیم بودم و سرهنگ بدیع همدانی همراه من بود.مأموریتمان نجات خلبانان ساقط شده بود و در ضمن هلیکوپترهای کبرا را نیز هدایت می کردیم .همه پروازهای ما موثر بود چرا که دشمن در منطقه فتح المبین در دشت باز قرار گرفته بود و ما در هر سوتی پرواز تعدادی از ادوات و تجهیزات آنها را منهدم می کردیم و افراد دشمن را به کام مرگ می فرستادیم .
چیزی به غروب خورشید نمانده بود، عملاّ آخرین پرواز روز را انجام می دادیم . از منطقه "مولاب" به پرواز در آمدیم و مسیری را که صبح، در چهار دقیقه طی کرده بودیم ، به علت عقب نشینی دشمن ده دقیقه طول کشید. یکی از هلیکوپترهای کبرا که حامل موشک "تاو" بود همراه ما بود و توسط سرهنگ بابی و سرهنگ فضل ا... مشهدی هدایت می شد . ما در حین درگیری از دو طرف مورد هجوم دشمن بودیم. از طرفی پدافند وسیع زمینی عراق به ما تیراندازی می کرد و از آسمان هم هواپیماهای عراقی تلاش می کردند ما را از حرکت باز دارند. در چنین شرایطی، در حین اجرای عملیات هر دو طرف را زیر نظر داشتیم که مورد هجوم ناگهانی دشمن قرار نگیریم .
بابایی و مشهدی مشغول شکار تانکها بودند که ناگهان رادیو به صدا در آمد و فضل ا... مشهدی گفت:
- بچه ها مراقب باشید! پشت سر تانکها دو فروند هلیکوپتر دیدم.من بلافاصله محلی را که مشهدی اشاره کرده بود زیر نظر گرفته و متوجه شدم که دو فروند هلی کوپتر غزال عراقی حرکتهای دورانی انجام می دهند. این حرکت معنایی جز این نداشت که ما پس از انجام عملیات و در حال برگشت از پشت مورد اصابت آنها قرار خواهیم گرفت و بلافاصله با هلیکوپتر موشک انداز هماهنگ کرده و قرار شد که همزمان با شکار تانکها به سوی هلیکوپترهای عراقی نیز یورش ببریم .
در آن هنگام هلیکوپترمشهدی و بابایی فقط دو فروند موشک "تاو " داشت و باید خیلی دقت می کردند تا موشکها هدر نرود.بابایی با هماهنگی مشهدی اولین موشک را به سوی یکی از هلیکوپترهای عراقی شلیک کرد .موشک از هلیکوپترجدا شد و من با نگاهم مسیر موشک را به دقت دنبال می کردم. موشک رفت و رفت و در وسط هلیکوپترعراقی به هدف نشست و تلی از آتش از آسمان به زمین افتاد.
در آن لحظه آرزو کردم ای کاش یک تیم فیلمبرداری در هلیکوپتر ما حضور داشت و از این صحنه افتخار آفرین فیلم می گرفت.
هلیکوپتر دومی با دیدن این وضع در امتداد خاکریز شروع به فرار کرد.بابایی و مشهدی به دنبال آن پرواز کردند.خدمه تانکها و ضدهوایی با دیدن هلیکوپتر از پشت سلاحهای خود بیرون پریده و شروع به دویدن کردند. من با دیدن این وضعیت از روی تانک های عراقی عبور کرده و به دنبال هلیکوپتربابایی و مشهدی پرواز کردم.
برای آنکه بتوانم صحنه درگیری هلیکوپتر کبرا با هلیکوپتر عراقی را به خوبی تماشا کنم کمی اوج گرفتم. هلیکوپتر کبرا خودش را به پشت سر هلیکوپتر غزال رساند. هلیکوپتر عراقی به صورت مارپیچ پرواز می کرد تا مورد هدف قرار نگیرد. هلیکوپتر کبرا با حوصله و صبر زیاد بدون اعتنا به نیروهای عراقی که در زیر پایمان بودند خود را به هلیکوپتر غزال نزدیکتر کرده و موشک را رها کرد. موشک پس از شکافتن هوا به بدنه هلیکوپتر غزال خورد و آن را نیز به تلی از آتش تبدیل کرد.
پس از انجام این عملیات از روی نیروهای عراقی دور زدیم و به طرف پایگاه خود "مولاب " به پرواز در آمدیم.آفتاب آخرین تشعشع خود را به روی زمین می پاشید و تاریکی با اصرار خود را به زمین تحمیل می کرد.
از لحظه ای که ما هلیکوپترهای عراقی را زده بودیم تا آن هنگام که در حال فرود در پایگاه مولاب بودیم بیش از بیست دقیقه می گذشت. با خود گفتم فردا باید برای رسیدن به نیروهای عراقی زمان بیشتری صرف کنیم چون حتما تا آن موقع نیروهای عراقی باز هم عقب نشینی کرده و از ما دورتر خواهند شد.